شب یلدا

ساخت وبلاگ
یه شب یلدای دیگه اومد. نمی دونم سال بعد این موقع باز هم هستم که پست بگذارم یا نه ولی مهم نیست . مهم همین روزهاست. همین روزهای با هم بودن ، در کنار هم بودن، داشتن تن سالم و لب خندون.

مهم نیست در آینده چه اتفاقی می افتد. مهم نیست که شب یلدای گذشته چه آرزوهایی کردیم و آیا برآورده شد یا نه!

مهم اینه که برف دوباره امسال بارید و همه جا رو سفید کرد.

الان که این مطلب رو می نویسم توی یه ویلا وسط یه دشت وسیع نشستم و از پنجره اتاقم به جنگل دور دست مه آلود نگاه می کنم. سرنوشت ما هم مثل انتهای این جنگل مه آلود نا پیداست تا باشد شب یلداهای پر از خوشی و شادی .

شب از جنگل شعله ها می گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می سوخت گفتم
 مسوز
این چنین گرم در خود مسوز
مپیچ این چنین تلخ بر خود مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
 ترا می دواند به دنبال باد
 مرا می دواند به دنبال هیچ

 

شکایت...
ما را در سایت شکایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tahereh2007 بازدید : 151 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 13:16